شک
كج شو اگر چنين به ثريا نمیشوی
چوپان قصه باش تو رسوا نمیشوی
سوراخ زندگاني اگر تنگتر شده
جارو به دم ببند، در آن جا نمیشوی!
تا نقش و رنگ روی تو را نيكتر كند
آيينه را بكوب چو زيبا نمیشوی
رندانه ساده باش در اين شهر پرفريب
با يك الاغ كور كه ملا نمیشوی
شك كن به قصههای بيابانی كتاب
با اين جنون و عشق چو ليلا نمیشوی
فرهاد و بی ستون همهاش يك بهانه بود
شيرين بینشان! تو كه شيدا نمیشوی
اين مشقهای كهنه فريبی برای ماست
با آب و نان محض كه بابا نمیشوی
در گوشههای سرد خيابان انتظار
با يك سبد انار كه سارا نمیشوی
بايد كتاب و دفتر خود را رها كنيم
تصميم سادهايست؛ تو كبری نمیشوی؟
بايد دوگانهروی* شد از دست روزگار
دهقان! در اين زمانه تو پيدا نمی شوی
* شاید هم: باید دوگانهسوز شد از دست روزگار!!
محمد کاظم فلاح مدواری
هر روز یک شعر زیبا دروبلاگ شب شعرنو